او در حال و هوای شعرعاشورا به سخنان بزرگان اشاره میکند تا از ظرفیت شعر در عرض ارادت به سیدالشهدا (ع) سخن را به کمال برساند. گاه اشاره میکند که شعر از نگاه بزرگان، سخن، نظم، ترجمه است که در عالم تخیل سحر حلال، رستاخیز کلمات، کلمات موزون، رقص کلمات تعبیر میشود و گاه با زمزمه شعر «زان چهره خون به شیشه اندیشه میکنم/ خورشید میفشارم و در شیشه میکنم» از اندیشه شاعر و احساسی که از دیدن معشوق دارد، میگوید.
اما هرچه که هست شعر روی دیوار رفته او که میگوید، «ای ساقی سرمست پاافتاده/ دنبال لبت آب بقا افتاده/ دست و علم و مشک، سه حرف عشق است/ افسوس ز هم این سه جدا افتاده» عرض ارادتی به زبان هنر و ادب است که به ابوالفضل العباس (ع) داشته.
او حس درونیاش را از میان اشعار عاشورایی اینگونه تشریح میکند: طبع و ذوق و شعر از برترین نعم الهی است که اگر خرج برترینها شود، سزاوار است. یکی از نعم الهی، شعر برای برترینهای عالم سرودن است که البته هر چه تمام بگویند، ناتمام گفتهاند چراکه عاشورا صحنهای نیست که شاعر با یک شعر از آن بگوید و کار را تمام کند.
انسانی در ادامه میگوید: اگر از شاعر، مقام شعر را پرسند میگویند که همچون وحی نازل میشود بی جبرئیل اما. شاعر در زمان سرودن، شعر به یادش میآید و در آغاز شعر است که شاعر را صید میکند و نه شاعر شعر را.
نظر شما